جدول جو
جدول جو

معنی پیش چین - جستجوی لغت در جدول جو

پیش چین
مقابل پس چین، چیدن قبل از موعد،
که پیش چیند، که از قبل بچیدن مبادرت ورزد، که زودتر از دیگران بکار چیدن پردازد
لغت نامه دهخدا
پیش چین
چیدن قبل از موعدمقابل پس چین، آنکه پیش چیند کسی که زودتر از دیگران بکار چیدن پردازد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسی که به آینده فکر کند، عاقبت اندیش، کسی که پیشامدها و حوادث را پیش از وقوع حدس بزند
فرهنگ فارسی عمید
پیشوای دین، (آنندراج)، سابق در دین
لغت نامه دهخدا
(اَ ظَن ن)
آنکه پیش بیند، پیش بیننده، آخربین، عاقبت اندیش، مقابل اول بین، انجام اندیش، طرماح، (منتهی الارب)، با حزم، دوربین، احتیاطکار:
گرفتند یکسر بر او آفرین
که ای شاه نیک اختر پیش بین،
فردوسی،
سخنگوی و روشن دل و پاکدین
بکاری که پیش آیدش پیش بین ...
فردوسی،
چو کاموس جنگی چو خاقان چین
چو منشور وچون شنگل پیش بین،
فردوسی،
چه گوید کنون موبد پیش بین
چه بینند فرزانگان اندرین،
فردوسی،
یکی نامش ارمایل پاکدین
دگر نام کرمایل پیش بین،
فردوسی،
چو بشنید گرسیوز پیش بین
زمین را ببوسید و کرد آفرین،
فردوسی،
چو شب تیره شدپهلو پیش بین
برآراست با شاه ایران زمین،
فردوسی،
چو بشنید شاپور کرد آفرین
بر آن پرهنردختر پیش بین،
فردوسی،
مردی گزیده کرد، خردمند و پیش بین
با رای و با کفایت و با سنگ و با وقار،
فرخی،
گفتگوی تو بر زبان رانند
پیش بینان زیرک و هشیار،
فرخی،
حرمت نگهداری همی، حری بجای آری همی
واجب چنین بینی همی، ای پیشوای پیش بین،
فرخی،
ایا ستوده بمردی چو پیش بین به خرد
ایا زدوده ز آهو چو پارسا ز گناه،
فرخی،
تا بود بود و از پس این تا بود بود
منصور و نیکبخت و قوی رای و پیش بین،
فرخی،
پسر که دانا باشد بر از پدر بخورد
بخاصه ازپدر پیش بین دولت یار،
فرخی،
پدر پیش بین تو، به تو شاه
بس قوی کرد ملک را بنیاد،
فرخی،
بکار اندرون داهیی پیش بینی
بخشم اندرون صابری بردباری،
فرخی،
شادی بخدمت تو کند پیش بین
خدمت بدرگه تو کند هوشیار،
فرخی،
پادشاهی بزرگ و شایسته و ... و پیش بین، (منتخب قابوسنامه ص 44)،
دلم دید میری که بنمود ز اول
بحیدر دل پیش بین محمد،
ناصرخسرو،
چو رسم جهان جهان را ببینی
حذر کن ز بدهاش گر پیش بینی،
ناصرخسرو،
جهل نموده ست ترا این خیال
جز که چنین گفت یکی پیش بین،
ناصرخسرو،
جز زاد و ساختن را از بهر راه عقبی
هشیار و پیش بین را هرگز به کار نائی،
ناصرخسرو،
ز پند تو ای بانوی پیش بین
زدم سکۀ زر چو زر برزمین،
نظامی،
چون مشعله پیش بین موافق
چون صبح پسین منیر و صادق،
نظامی،
بزرگ امید گفت ای پیش بین شاه
دل پاکت ز هر نیک و بد آگاه،
نظامی،
مخالف پس اندیش و او پیش بین
بداندیش کم مهر و او بیش کین،
نظامی
چه خوش گفت فرزانه ای پیش بین
زبان گوشتین است و تیغ آهنین،
نظامی،
خانه زنبور پر از انگبین
از پی آن است که شد پیش بین،
نظامی،
پسر پیش بین بود و کار آزمای
پدر را ثنا گفت کای نیک رای،
سعدی،
اسیر عشق شدن چارۀ خلاصی نیست
ضمیر عاقبت اندیش پیش بینان بین،
حافظ،
ره میخانه بنما تا بپرسم
مآل خویش را از پیش بینی،
حافظ،
، دانا، (غیاث)، عاقل، غیب گو، که قبل ازوقوع گوید، که قبل از حدوث بیند:
کجا گفته بودش یکی پیش بین
که پردخته ماند ز تواین زمین،
فردوسی،
چوابش چنان آمد از پیش بین
که شه گنج پنهان کند در زمین،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
آنکه در صدر جلوس کند: پیشگاه ستم عالم را داور پیش نشین بایستی. (خاقانی)، آنکه در پیش کسی یا چیزی نشیند آنکه در برابر و نزدیک جا گیرد: پروانه که نور شمع افروخت چون پیش نشین شمع شدن سوخت. (نظامی)، زنی که هنگام زادن زن حامله در پیش وی نشیند و او را یاری کند قابله ماما مام ناف
فرهنگ لغت هوشیار
ابزاری که بدان پشم تن حیوانات ببرند، آنکه پشم تن حیوانات ببرد پشم چیننده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پیش میرد کسی که پیش از دیگری فوت کند، تصدق عزیز خود رونده فدای دلبند خود شونده: بسوزد دل ما در پیش میر که باشد جوان مرده و او مانده پیر. (نظامی)، پیش مرگ: بهر کسی مده بهره چون آب جوی که تا پیش میرت شود هر سبوی. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش دین
تصویر پیش دین
پیشوای دین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
کسیکه به آینده فکر کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
با احتیاط، دوراندیش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش ریز
تصویر پیش ریز
بودجه
فرهنگ واژه فارسی سره
آخربین، دوراندیش، عاقبت اندیش، احتیاطکار، باحزم، محتاط
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
تنبّؤٌ بالمناخ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
Clairvoyant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
voyant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
Hellseher
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
medyum
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
پیش گو
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
ভবিষ্যদ্বক্তা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
mtabiri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
透視能力者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
예언자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
ясновидящий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
בעל ראיית נולד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
मानसिक दृष्टा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
peramal
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
экстрасенс
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
waarzegger
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
clarividente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
chiaroveggente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
clarividente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
预知者
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
jasnowidz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیش بین
تصویر پیش بین
ผู้มีทักษะพิเศษ
دیکشنری فارسی به تایلندی